ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
آورده اند که ناصرالدین شاه را عمه ای بود به غایتِ زیبایی و رعنایی و حسن و جمال.
از
قضای روزگار سلطان قَدَر قدرت را به رغم حرمسرایی عریض و طویل آکنده از
همه قسم خوبرویانِ سیم تنِ پری چهره رای بر آن افتاد که با عمه ی خویش
مزاوجت نماید و از شهد وصل عمه خانم خویش کامیاب شود....
لذا تمامی علما و فقهای مملکت را فراخواند و ازشان صیغه ای، حدیثی، روایتی، آیه ای چیزی طلب نمود که معاشقت وی و عمه اش را روا گرداند.
همگان انکار کردند که این خلاف نص شریعت است و اصلاً امکانش نیست که عمه از محرمان است و دین مبین نزدیکی با آنان را حرام اعلام کرده.
هر آن چه علما اصرار کردند که ممکن نیست سلطان صاحبقران
را پذیرفته نیامد و امر ملوکانه فرمودشان که بروند و بگردند و تفحص کنند
بلکه چاره ای بیابند.
جمیع علما و فقهای قلمرو همایونی مدت ها گشتند و جستند و تحقیق نمودند و پس از ماه ها تلاش بی حاصل به محضر شاه رسیدند و عرض کردند:
"قبله ی عالم، به فرموده ی همایونیِ حضرتعالی گشتیم تا جهت حلال گرداندن وصال حضرت والا و عمه ی اولیا راه چاره ای بیابیم، اما نشد".
ناصرالدین شاه دستی به سبیل خویش کشید و با لبخندی فاتحانه گفت:
شما گَشتید و نشد، ولی ما کردیم و شد
عجب عمه سکسی داشته
خیییییییییییییییللللللللللللللللللیییییییییییییی خنده دار بود
دم عمش گرم خوب حالی داد
خیییییییییییییییییییییییییییییییییلی باحال بود.ماسی
خیلی خنده دار بود
عجب شاهی و عجب عمه ریلکسی