ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
ناصر امینی، در شروع یکی از خاطرات
خود با عنوان «نصیحت آتاتورک به
رضاشاه» توضیح میدهد که در سالهای
نیمۀ دهۀ شصت میلادی کنسول سفارت
ایران در استانبول بوده و مدتی را
بهمنظور انجام کاری تحقیقی مرتب به
کتابخانۀ شهر میرفته است.
در آنجا با پیرمرد سفید موی و
وارستهای که ایرانی نیز بوده آشنا
میشود و از او میخواهد کمی از
گذشتههای دور ـ و اگر بهیاد دارد
ـ از مدتی که رضاشاه به ترکیه آمده
بود برایش تعریف کند.
پیرمرد که روزگاری با
«مستشارالدوله» سفیر کبیر ایران در
ترکیه دوستی و رفت و آمد داشته، از
بابت این آشنایی در زمان دیدار
رضاشاه از کشور ترکیه، در اغلب
مراسم و میهمانیهای رسمی افتخار
حضور پیدا میکند و خود ناظر و شاهد
ماجرایی بوده، شنیدنی.